طریق ِ بسمل شدن

کتابی از محمود دولت آبادی که عنوانش به تنهایی با شکوه است و میتواند موجب خریدن کتاب بشود. اما از شما چه پنهان، چهار پنج روز است که چهار پنج صفحه بیشتر نتواستم جلو بروم. نمیدانم این مشی همیشگی دولت آبادی ست یا تنها در این کتاب این کار را کرده است، اما ساختار جملات به هم ریخته است و این، جملات را دیریاب تر میکند؛ آن هم نه به شکلی که چندان مطلوب باشد، اقلا برای من. ماجرا هم آنقدر طوفانی شروع نشده است و چند نفر رزمنده اند که تشنه اند و دغدغه رسیدن به تانکر آب را دارند. چند صفحه ای هم ورق زدم و به قول عزیزی، باز هم "من را نگزید!" و خب فعلا مجبورم کتاب را سرجایش برگردانم، شاید وقتی دیگر دوباره به آن بازگشتم. علی الحساب ترجیح میدهم باقی اندک روزهای نسبتا خلوتم را به جان کندن برای پیشبرد این کتاب نگذرانم!

۰
اینجا
ثبت تکه هایی نه چندان منجسم از خوانده ها، شنیده ها و دیده ها.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان